زندگی‌نامه حضرت امام رضا (علیه السلام)

حضرت ثامن الحجج امام رضا (ع) در ۱۱ ذی القعده سال ۱۴۸ هجری قمری در مدینه منوره دیده به جهان گشود و در آخر ماه صفر سال ۲۰۳ هجری قمری در شهر توس به شهادت رسید.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی عَلِیَّ بن مُوسَی الِّرِضا المَرُتَضی اَلاِمامِ التَّقیِّ النَّقیِّ
وَ حُجَتِکَ عَلی مَن فَوقَ الاَرضِ و َمَن تَحت الثَّری اَلصِدّیقِ الشَّهیدِ صَلاةً کَثیرَةً تآمَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مِتَواتِرَةً مُتَرادِفَة
کَاَفضَلِ ما صَلَّیتَ عَلی اَحَدٍ مِن اولیائِکَ

یا اَبَالْحَسَنِ یا عَلِیَّ بْنَ مُوسی اَیُّهَا الرِّضا یَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَنا وَ مَولانا
اِنا تَوَجَّهنا وَ استَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه
*****

به گزارش گروه استان‌های باشگاه خبرنگاران جوان از شهرکرد؛

حضرت ثامن الحجج امام علی بن موسی الرضا (علیه آلاف التحیه و الثناء) دهمین معصوم و هشتمین امام شیعیان از سلاله پاک رسول خدا و پیامبر مکرم اسلام (ص) می باشد.

پدر بزرگوار ایشان ، " حضرت امام موسی بن جعفر الکاظم (ع) ؛ پیشوای هفتم شیعیان " است که در سال 183 هجری قمری ، به دست هارون عباسی به شهادت رسیدند و مادر گرامی شان نیز " نجمه " نام دارد.
حضرت ثامن الحجج (ع) در 11 ذی القعده الحرام سال 148 هجری قمری در مدینه منوره دیده به جهان گشودند. از قول مادر گرامی ایشان نقل شده است که : " هنگامی که به حضرتش حامله شدم ، به هیچ وجه ، ثقل حمل را در خود حس نمی کردم و وقتی به خواب میرفتم ، صدای تسبیح و تمجید حق تعالی و ذکر « لا اله الا الله » را از شکم خود می شنیدم ، اما چون بیدار می شدم ، دیگر صدایی به گوش نمی رسید. هنگامی که وضع حمل انجام شد، نوزاد دو دستش را به زمین نهاد و سرش را به سوی آسمان بلند کرد و لبانش را تکان می داد ، گویی چیزی می گفت. "
نظیر این واقعه ، هنگام تولد دیگر ائمه (ع) و بعضی از پیامبران الهی (ع) هم نقل گردیده ، از جمله ؛ حضرت عیسی (ع) که به اراده الهی در اوان تولد ، در گهواره لب به سخن گشوده و با مردم سخن گفتند. ( که شرح این ماجرا در قرآن کریم آمده است. )

نام مبارک امام رضا (ع) ؛ " علی " ، کنیه آن حضرت ؛ " ابوالحسن " و مشهورترین لقب ایشان ؛ " رضا " به معنای " خوشنودی " می باشد. حضرت امام محمدتقی (ع) ؛ فرزند بزرگوار ایشان و امام نهم شیعیان ، در بیان سبب نامیده شدن آن حضرت به این لقب ( رضا ) می فرمایند : " خداوند او را « رضا » لقب نهاد ، زیرا خداوند در آسمان ، و رسول خدا (ص) و ائمه اطهار (ع) در زمین ، از او خوشنود بوده اند و ایشان را برای امامت ، پسندیده اند و همین طور ( به خاطر خلق و خوی نیکوی آن حضرت ) ، هم دوستان و نزدیکان و هم دشمنان ، از ایشان راضی و خوشنود بودند. "
یکی دیگر از القاب مشهور آن حضرت (ع) نیز ؛ " عالم آل محمد (ص) " است که نشانگر مراتب علم و دانش ایشان می باشد. جلسات مناظره متعددی که امام رضا (ع) با دانشمندان بزرگ عصر خویش و بویژه علمای ادیان مختلف انجام داد و در همه آنها با سربلندی تمام بیرون آمد ، دلیل کوچکی بر این امر می باشد و این علوم ، جز از یک منبع وابسته به الهام و وحی ، نمی تواند سرچشمه گرفته باشد.
غریب الغرباء ، شمس الشموس ، معین الضعفاء ، ضامن آهو ، صابر ، رضی ، وفی ، فاضل ، صدیق و ... از جمله دیگر القاب متعدد هشتمین امام شیعیان جهان است.

سبیکه یا خیزران ( مادر امام محمدتقی (ع) ) و ام حبیبه ( دختر مأمون ) ، همسران امام رضا (ع) و امام محمدتقی (ع) ( که پس از شهادت پدرش، در سن حدود 8 سالگی به امامت رسیدند. ) طبق نظر علمای شیعه ، تنها فرزند امام رضا (ع) هستند. اما برخی منابع ؛ فرزندان دیگری نیز برای آن حضرت (ع) ذکر نموده اند که عبارتند از: ابو محمد حسن، جعفر ، ابراهیم ، حسن ، عایشه و فاطمه.
حیات مبارک حضرت امام رضا (ع) ، با خلافت خلفای عباسی مقارن بود که رنج و سختی های بسیاری را بر آن حضرت (ع) روا داشتند. مدتی از حیات طیبه امام رضا (ع) ، با دوران خلافت هارون الرشید مقارن بود که مصیبت دردناک شهادت پدر بزرگوارشان ؛ امام موسی بن جعفر (ع) و دیگر مصیبت های اسفبار برای علویان ( سادات و نوادگان امیرالمؤمنین (ع) ) واقع گردید.
حضرت امام علی بن موسی الرضا ( علیه آلاف التحیه و الثناء ) در سن 35 سالگی و پس از شهادت پدر ارجمندشان ؛ حضرت امام موسی کاظم (ع) در سال 183 هجری قمری ، عهده دار مسئولیت امامت و رهبری شیعیان گردیدند.
امامت و وصایت حضرت امام رضا (ع) ، بارها توسط رسول اکرم (ص) ، اجداد طاهرین (ع) و پدر بزرگوارشان(ع) اعلام شده بود. به خصوص امام کاظم (ع) ، چندین بار در حضور مردم ، ایشان را به عنوان وصی و امام بعد از خویش ، معرفی فرموده بودند که به نمونهای اشاره می شود ؛
یکی از یاران امام موسی کاظم (ع) می گوید: " ما شصت نفر بودیم که امام موسی بن جعفر (ع) به جمع ما وارد شد و دست فرزندش علی (ع) در دست او بود. فرمود : آیا میدانید من کیستم ؟ ، گفتم: تو ، آقا و بزرگ ما هستی. فرمود : نام و لقب من را بگوئید. گفتم : شما موسی بن جعفر بن محمد (ع) هستید. فرمود : این که با من است کیست ؟ گفتم : علی بن موسی بن جعفر (ع) . فرمود : پس شهادت دهید او در زندگانی من ، وکیل من است و بعد از مرگ من ، وصی من می باشد.
در حدیث مشهوری نیز که جابر از قول نبی اکرم (ص) نقل می کند، امام رضا (ع) به عنوان هشتمین امام و وصی پیامبر اکرم (ص) معرفی شدهاند. امام صادق (ع) نیز مکرر به امام کاظم (ع) می فرمودند که ؛ " عالم آل محمد (ص) ، از فرزندان تو است و او وصی بعد از تو می باشد. "
مدت امامت حضرت امام رضا (ع) ، حدود 20 سال و مقارن با خلافت و زمامدارای 3 تن از خلفای عباسی ( 10 سال اول ؛ همزمان با هارون الرشید ، 5 سال بعد از آن ؛ مقارن با خلافت امین و 5 سال آخر مصادف با خلافت مأمون ) بود.
کوشش های فراوانی از سوی دشمنان و بدخواهان اهل بیت عصمت و طهارت (ع) در تحریک هارون ، برای به شهادت رساندن امام رضا (ع) انجام می شد تا آنجا که در نهایت ، هارون تصمیم بر قتل امام (ع) گرفت ، اما فرصت عملی کردن نقشه شوم و پلید خود را پیدا نکرد.
بعد از وفات هارون الرشید و خلافت فرزندش ؛ امین ، ضعف و تزلزل حکومت ( به دلیل مرگ هارون ) و غرق بودن امین در فساد و تباهی ، او ( امین ) و دستگاه حکومت را از توجه به سوی امام رضا (ع) و پیگیری امورات ایشان باز نگه داشت. بنابراین ، می توان این دوره از زندگی امام رضا (ع) را دوران آرامش نسبی حیات آن حضرت (ع) نامید.
اما سرانجام مأمون عباسی ، با شکست و قتل برادرش ؛ امین ( در سال 193 هجری ) به خلافت رسید و با سرکوب شورشیان ، فرمان خود را در اطراف و اکناف مملکت اسلامی جاری کرد. مأمون ، در مرو اقامت گزید و حکومت ایالت عراق را به یکی از عمال خویش واگذار نمود. مأمون ، فضل بن سهل را که مردی بسیار سیاستمدار بود ، وزیر و مشاور خویش قرار داد. علویانی که پس از قرنی تحمل شکنجه و قتل و غارت ، اکنون با استفاده از فرصت دودستگی در خلافت عباسی، به عناوین مختلف و در خفا و آشکار ، علم مخالفت با مأمون را برافراشته و خواهان براندازی حکومت عباسی بودند ، خطری تهدیدکننده برای حکومت مأمون بودند. ضمن اینکه آنان ( علویان ) در جلب توجه افکار عمومی مسلمین و کسب حمایت آنها به سوی خود ، موفق گردیده بودند ، و هر جا که علویان بر ضد حکومت عباسیان قیام و شورش می کردند، انبوه مردم از هر طبقه ، به دلیل ستم ها ، ناروائی ها و انواع شکنجههای دردناکی که ( بویژه علویان ) از دستگاه حکومت عباسی دیده بودند ، به یاری آنها بر می خواستند.عکس پروفایل امام رضا
بنابراین مأمون که در پی رفع تشنجات و بحران ها و ایجاد محیط امن و آرام برای استقرار پایه های قدرت خود بود ، درصدد برطرف کردن موجبات برخورد با علویان بر آمد. لذا با مشورت وزیر خود ( فضل بن سهل ) تصمیم گرفت تا دست به خدعه ای بزند و خلافت را به امام رضا (ع) پیشنهاد دهد و خود ، به نفع آن حضرت (ع) ، از خلافت کناره گیری نماید. مأمون چنین پیش بینی می کرد که پذیرفتن یا نپذیرفتن امام (ره) ـ در هر صورت ـ برای مأمون و خلافت عباسیان، پیروزی خواهد بود. چرا که اگر امام رضا (ع) بپذیرند ؛ ناگزیر و بنابر شرطی که مأمون قرار میداد ، خود مأمون ولایتعهدی آن حضرت (ع) را برعهده می گرفت و همین امر ، مشروعیت خلافت او را پس از امام رضا (ع) نزد تمامی گروهها و فرقه های مسلمانان تضمین می کرد. چه بسا که مأمون ، در مقام ولایتعهدی ، می توانست امام (ع) را از میان بردارد ( بدون این که کسی آگاه شود. ) ، تا حکومت به صورت شرعی و قانونی به او بازگردد. در این صورت ، علویان با خوشنودی به حکومت می نگریستند و شیعیان ، خلافت او را شرعی تلقی نموده و او را به عنوان جانشین امام (ره) می پذیرفتند. از طرف دیگر هم چون مردم ، حکومت را مورد تأیید امام رضا (ع) می دانستند، لذا هر گونه قیامی بر ضد حکومت ، جاذبه و مشروعیت خود را از دست می داد.
مأمون ؛ می اندیشید اگر امام رضا (ع) خلافت را نپذیرد ، ایِشان را به اجبار به عنوان ولیعهد خود معرفی می کند که در این صورت ، باز هم خلافت و حکومت او درمیان مردم و شیعیان توجیه گشته و اعتراضات و شورش هایی که به بهانه غصب خلافت توسط عباسیان و ظلم و ستم های آنان انجام می گرفت ، فاقد دلیل و توجیه خواهد شد و مورد استقبال مردم و دوستداران امام (ع) واقع نمی گردد.
ضمن اینکه ، مأمون می توانست ؛ امام رضا (ع) را نزد خود ساکن و از نزدیک ، مراقب رفتار آن حضرت (ع) و پیروان و شیعیان ایشان باشد و هر حرکتی از سوی امام (ع) و شیعیان را سرکوب نماید. مأمون همچنین گمان می کرد که دیگر شیعیان و پیروان امام رضا (ع) ، ایشان را به خاطر نپذیرفتن خلافت ، در معرض سؤال و انتقاد قرار خواهند داد و بدین ترتیب ، جایگاه امام رضا (ع) در میان دوستدارانشان دچار خدشه می شود.
مأمون برای عملی کردن اهداف ذکر شده ، چند تن از مأموران مخصوص خود را ( در سال 201 هجری قمری و در سن 53 سالگی امام رضا (ع) ) خدمت حضرت امام رضا (ع) در مدینه فرستاد ، تا حضرت (ع) را به اجبار و از راهی که کمتر با شیعیان برخورد داشته باشند، به سوی مرو ( مرکز خلافت مأمون ) روانه کنند ، چرا که احتمال می داد ؛ شیعیان با مشاهده امام رضا (ع) در میان خود ، به شور و هیجان آمده و مانع حرکت ایشان شوند و بخواهند آن حضرت را در میان خود نگه دارند که در این صورت ، مشکلات حکومت چند برابر می شد.
حضرت امام رضا (ع) ، هنگامی که خود را ناچار به سفر یافت، برای اعلام ناخرسندی خود از این سفر ، چندین بار در کنار حرم مطهر پیامبر گرامی اسلام (ص) حضور یافت و به گونه ای به زیارت پرداخت که همگان فهمیدند ؛ این سفر مورد رضایت امام رضا (ع) نیست. پس از آن هم، امام رضا (ع) همه اقوام و نزدیکان خود را فراخواند و در جمع ایشان فرمود : " بر من گریه کنید ، زیرا دیگر به مدینه بازنخواهم گشت. " این امر نشانگر اطلاع امام (ره) از نقشه شوم مأمون بوده است ، حال آنکه راهی جز پذیرفتن تصمیم وی نداشته است ، لذا امام رضا (ع) ، بدون آن که خانواده خویش را به همراه ببرد، با فرستادگان مأمون ، مدینه را ترک و عازم ایران ( مرو و خراسان ) گشت.
مسیر اصلی در آن زمان ، راه کوفه ، جبل ، کرمانشاه و قم بوده که نقاط شیعه نشین و مراکز قدرت شیعیان بودند ، لذا امام (ع) را از مسیر بصره ، اهواز ، بهبهان ، فارس ( شیراز )، ابرقوه، فراشاه، یزد، خوانق رباط پشت بادام، قدمگاه، نیشابور، طوس، سرخس به سوی مرو ( خراسان ) حرکت دادند ( امروزه در بسیاری از این شهرها، آثاری وجود دارد که شیعیان و دوستداران اهل بیت (ع) ، آنها را به یادگار از محل اقامت موقت امام در شهر خود، ساخته اند. ) ، ضمن اینکه مأموران او نیز پیوسته حضرت (ع) را زیر نظر داشته و اعمال ایشان را به مأمون گزارش می دادند. عکس پروفایل امام رضا
در طول سفر امام رضا (ع) به مرو ( خراسان ) ، هرکجا آن حضرت (ع) توقف می فرمودند، برکات زیادی شامل حال مردم آن منطقه می شد. از جمله ؛ هنگامی که امام (ع) وارد نیشابور شدند ، در حالی که در محملی از وسط این شهر عبور کردند ، مردم زیادی که خبر ورود آن حضرت (ع) به نیشابور را شنیده بودند، به استقبال ایشان آمدند. در این هنگام ، دو تن از علما و حافظان حدیث نبوی (ص) ، به همراه گروه های بی شماری از طالبان علم و اهل حدیث و درایت، مهار مرکب امام (ع) را گرفته و عرضه داشتند : " ای امام بزرگ و ای فرزند امامان بزرگوار ، تو را به حق پدران پاک و اجداد بزرگوارت ، سوگند می دهیم که رخسار فرخنده خویش را به ما نشان دهی و حدیثی از پدران و جد بزرگوارتان ؛ پیامبر خدا (ص) برای ما بیان فرمایی تا یادگاری نزد ما باشد. " ، امام (ع) دستور توقف مرکب را دادند و دیدگان مردم به مشاهده طلعت مبارک ، مقدس و نورانی امام رضا (ع) روشن گردید. مردم از مشاهده جمال آن حضرت (ع) بسیار شاد شدند ، به طوری که بعضی ، از شدت شوق می گریستند و آنهایی که نزدیک ایشان بودند ، بر مرکب امام (ع) بوسه می زدند. ولوله عظیمی در شهر طنین افکنده بود ، به طوری که بزرگان شهر با صدای بلند از مردم میخواستند که سکوت نمایند تا حدیثی از آن حضرت (ع) بشنوند. تا اینکه پس از مدتی مردم ساکت شدند و حضرت ثامن الحجج (ع) حدیث ذیل ( مشهور به " حدیث سلسلة الذهب " ) را بیان فرمودند : " پدرم ؛ بنده شایسته خدا ؛ موسی بن جعفر، از پدرش ؛ جعفر بن محمد، و او از پدرش محمد بن علی ، و او از پدرش علی بن الحسین، و او از پدرش حسین بن علی ، و او از پدرش علی بن ابی طالب، نقل کرده که از پیامبر(ص) شنیده است، و پیامبر از جبرئیل دریافت کرده که خداوند فرموده است : کلمه « لا اله الا الله » دژ و حصار استوار من است ، هر کس که وارد آن دژ و حصار شود ، از عذاب من ایمن خوهد بود. " گوش ها این حدیث گهربار را شنیدند و قلم ها نوشتند ، در میان مردم همهمه افتاد و ده ها هزار مرد و زنی که این سخن را شنیدند ، آن را برای یکدیگر بازگو می کردند ... ، کاروان امام رضا (ع) به راه افتاد، اما حضرت (ع) ندا در داده ، کاروان را از رفتن باز داشتند و فرمودند : " اما این شروطی دارد و من خود ، از جمله آن شروط هستم. "عکس پروفایل امام رضا