سردم شده است و از درون می سوزم حالا شده کار هر شب و هر روزم تو شعر مرا بپوش سرما نخوری من دکمه ی این قافیه را می دوزم
سردم شده است و از درون می سوزم حالا شده کار هر شب و هر روزم تو شعر مرا بپوش سرما نخوری من دکمه ی این قافیه را می دوزم
اگه می گفتی می خوامت دلم دیگه غصه نداشت شب چشام خوابش می برد نیازی به قصه نداشت
دلم یک دوست میخواهد که اوقاتی که دلتنگـم بگویـد خانه را وِل کن بِگو مَن کِی، کُجا باشَم؟
به صحرا بنگرم صحرا ته وینم به دریا بنگرم دریا ته وینم به هر جا بنگرم کوه و در و دشت نشان روی زیبای ته وینم